۱۳۹۱ مهر ۳۰, یکشنبه

و من برگشتم :)

خب من خودم حقیقتاً باورم نمیشه که باز دارم می نویسم!
حدود 10 ماه هست که ننوشتم. به دلایل بسیار خنده دار. اگه بگم فکر می کنید در عهد دقیانوس دارم زندگی می کنم. ولی علت اصلی مشغله بیش از حد بوده.
این مدت اینجوری گذشت: 10 اسفند عروسی کردیم. و البته جشن گرفتیم و بسیار هم مراسم خوبی بود و شدیداً همه راضی و خشنود بودن به جز خودم که قبلاً هم توضیح داده بودم عروسی نمی خواستم. به هر حال. برنامه همسر مهربان کلاً تغییر کرد و ماموریت خارجه نرفت و همچنان همکاریم و داریم زیر همین آسمان دودآلود ولی دوست داشتنی زندگی می کنیم. خانه خواهرشوهر عزیز رو اجاره نکردیم و به جاش خانه بزرگتر و راحت تری با قیمت رویایی به دست آوردیم. پایان نامه هم در ترم 6 تمام شد.
زندگی بی نهایت زیباست. حتی بی نهایت هم کم به نظر می رسه. احسان، بیشتر از اونی که آرزوشو داشتم مهربان، فهمیده و عاشقه. خوشحالم و خوشبخت.
بعداً بیشتر میام می نویسم. انقدر امروز توی واحمون شلوغ پلوغه و انقدر کار رو ی دستمه که همین چند خط رو هم به زحمت نوشتم.
خوشحالم که اینجام :)

۱ نظر:

نیلی گفت...

مبارک باشه مریم جان، خیلی خوشحالم که راضی ای:) خونه جدید هم مبارک!