۱۳۹۰ مهر ۲۷, چهارشنبه

آنتی- ودینگ


لازم به ذکر است که با وجود پست قبلی و هیجان و جیغ و اینها، بنده کلاً با عروسی گرفتن مخالفم.


خدمت خانواده گرامی هم عرض کردم که من، به عنوان عروس، به عنوان شخص اصلی این ماجرا، که کلاً همه ذوق دو خانواده به خاطر منه، کلاً ناراضی می باشم.


توضیحش سخته، اصلاً قصد ندارم عروسی گرفتن دیگران رو ببرم زیر سوال، هر کسی معیارها و ایده آل های خودش رو داره، و من، برای خودم، اینو نمی پسندم. به نظرم بیهوده است، کلاً که چی؟؟؟ نگرانی، استرس، تحمل خرده فرمایشات دیگران، خستگی آخر شب...


ترجیح میدم ساعت 11 صبح باشه، یه کت و دامن یا پیراهن لطیف سفید بپوشم، خودم یه آرایش لایت بکنم، مثل همیشه، گل های سفید و صورتی رو که برام خریده با یه روبان ساتن بپیچم و بگیرم دستم، با پدر و مادر ها بریم محضر عقد کنیم، ناهار بریم یه رستوران خوب، بعد از ناهار بیان خونه مون یه شربت بخورن، و برن، من آروم بشینم تو بغلش، به هم نگاه کنیم و بخندیم و نفس بکشیم. همه جای خونه کوچیک 46 متری اجاره ای مون رو با هم نگاه کنیم، از تو یخچال یه چیز خوشمزه برداریم و فیلم ببینیم و بخوریم و عصر بریم بیرون بگردیم و شام بریم یه رستوران لاولی و شب...شب... شب... توی خونه خودمون، اتاق خودمون، زندگی خودمون رو شروع کنیم...


برای همه کارت می فرستم، با یه عکس از خودمون، و میگم که ما زندگی مون رو شروع کردیم، با ما، به خاطر ما، شاد باشین، برامون مهمه که توی شادی آرام و بی هیاهوی ما شریک باشین، مرسی...


من دلم عروسی نمی خواد. به مامانم هم گفتم که همه این ذوق و شوقی هم که دارم نشون می دم فقط به خاطر شماهاست.