۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه

مای گاااااااااااااد که این تمپلت های بلاگر چقدر قشنگن همشون!! دو ساعت تمام همه اش رو امتحان کردم و آخرش برگشتم سر همین اولی :ی ی ی
سخت درگیر درسم این روزها. دقیقاً 7 هفته است که دارم برای امتحانات فاینال درس می خونم ولی هنوز احساس آمادگی نمی کنم! :(
مامان آخر هفته میاد تهران. وقتی بیاد می خوام درباره احسان بهش بگم. البه خودش همه چیز رو می دونه، تمام جریانات رو همون زمان براش تعریف کردم و خیلی منطقی برخورد کرد. ولی نمی دونه که ما الان داریم جدی به قضیه فکر می کنیم و رابطه مون خیلی بیشتر از قبله. اون هم به مادرش گفته و عکس های روزی رو که با علی رفته بودیم بیرون بهشون نشون داده و مادرش هم کلی ذوق کرده (خاطر نشان می شود که مادرش از جریان پروانه هم تا حدی خبر داشت)
کلاً حالم خوبه، اوضاع روبه راهه، تنها دغدغه خاطرم در حال حاضر درس و امتحانه. لطفاً همگی دست به دعا بردارید و برای این دانشجوی خوب درس خوان که قصد دارد دسته گل ترم پیشش راجبران کند دعا کنید. با سپاس فراوان!