۱۳۹۵ آبان ۲۶, چهارشنبه

این روزهایم پر شده از نگرانی.
نگرانی وام و قیمت مسکن و زانوی بابا و کلیه مامان و چشم برادر و ... کم بود، این وسط آتش سوزی را فقط کم داشتیم!

فن سرویس بهداشتی درحالی که همه خانواده شیراز بوده اند آتش گرفته و درآمده و افتاده روی سیفون و آن هم سوخته و دود سیاهی از خانه برآمده و اهالی محل آتش نشان خبر کرده اند و کلید را از همسایه و دوست پدرم گرفته اند و رفته اند داخل و خاموشش کرده اند و فردایش برادر از شیراز برگشته و با خانه ای غرق دوده رو به رو شده. فرش ها را داده قالی شویی و شروع کرده به تمیز کردن خانه و کم آورده و نمی داند چه کند. نتیجه اش این است که آخر هفته می روم بوشهر که قبل از برگشتنشان تمیزش کنیم و سر و سامان بگیرد. وحید به مامان و بابا نگفته عمق فاجعه در چه حد است و گفته تمیزتر از آن است که فکرش را بکنید. قرار هم نیست بدانند چه وضعیست. و قرار هم نیست بدانند من هم دارم از تهران میروم خانه. کلا قرار است بگذاریم خوش و خرم به دکتربازی هایشان در شیراز برسند. اتفاق ترسناک دیگرش این است که شبی که وحید راه می افتد از شیراز، اول لازم میشود با دوستش که همسفرش بود بروند شام بخورند. هر دو کارتش کار نمی کند و میسوزد. بعد که دوستش بعد از دو بار خطای سیستم پول را پرداخت میکند حرکت میکنند. در راه وسط جاده کازرون ماشین نو و اتوماتیک ناگهان قاطی میکند و خاموش می شود و شرایط طوری میشود که یدک کش خبر میکنند و 2 ساعت در سرمای جان سوز نیمه شب جاده کازرون سر میکنند تا بالاخره یدک کش برشان می گرداند شیراز. در شیراز هر دو کارت دوستش هم مشکل پیدا میکند و خلاصه نیمه شبی با دوست دیگری تماس میگیرد و او برایشان پول جا به جا میکند و آخرش ساعت 3 و نیم صبح بالاخره با تاکسی دربست از ترمینال شیراز حرکت میکنند به سمت بوشهر. به قول خودش مشخصاً همه  شیاطین کائنات رویشان متمرکز شده بودند. اصلا انگار آن دو روز هستی کمر همت به نابودی خانه و خانواده من بسته بود!

خلاصه که دیدم طفلک برادر عزیزتر از جان تنهایی از عهده اش برنمی اید. خصوصا که چشمش هم مشکل دارد. ماجرای چشمش هم آخر احمقانه و حرص درآور است. 1 سال کامل راجع به همه انواع عمل های رفع عیوب انکساری تحقیق کرد. هزارتا مقاله خواند. هزارتا فیلم از عمل ها دید (برادر من خیلی فیزیک دان و مهندس و دانشمند است. حال آدم را خراب میکند) و آخرش به این نتیجه رسید که فمتولیزیک کند که جدای از همه ی مزایایش دوره نقاهتش هم فقط یک روز است. پارسال که اطلاعاتش را به من منتقل کرد، دو ماه بعدش در اسفند رفتم انجامش دادم و خوش و خرم از عینک و لنز خلاص شدم. در واقع بلافاصله بعد از عمل داشتم از دیدن دنیا لذت میبردم و فردایش هم رفتم شر کار. بنده خدا قبل از من میخواست در همین کلینیک نور خودمان انجامش دهد، من بهش گفتم نمی توانی که به فاصله 1 هفته بعد و 1 ماه بعدش بیایی تهران برای معاینه. یا اگر مشکلی داشته باشی و نیاز به معاینه بیشتر باشد مشکل مرخصی و هزینه رفت و آمد را چه میکنی؟ دید منطقی است. پس تصمیم گرفت شیراز عمل کند. زمستان که گذشت و به خاطر تابستان عمل را انداخت به پاییز. رفت شیراز، پیش بهترین دکتر و یکی از بهترین کلینیک های شیراز و کارها را انجام داد و رفت عمل کرد. در همان حین عمل متوجه شد که کاری که برایش انجام دادند فمتو نبوده! از تیغ استفاده شده. فردایش در مطب به دکتر گفت که ماجرا چیست؟ دکتر شوکه شده بود و گفت من نمی دانم! تکنسین ها بر اساس درخواست و پرونده دستگاه را تنظیم میکنند و برای شما لیزیک را تنظیم کردند و من فقط پرونده ات را بابت وضعیت چشمت مطالعه کردم. خلاصه مشخص شد که برادر من 1 و نیم میلیون پول بیشتر داده ولی ناشی از اشتباه دستیار دکتر، به جای فمتو لیزیک، برایش لیزیک را انجام داده اند که حداقل 3 هفته تا حداکثر 3 ماه طول میکشد تا چشمش کامل خوب شود! دکتر با تواضع عذرخواهی کرد و کلینیک هم پول اضافه را برگرداند اما اینها مشکل برادرم را که نیاز داشت 1 روز بعد از عمل سر کار برود را حل نکرد و الان 2 هفته است که در خانه است. شغلش چیست؟ جایی کار میکند که امور شبکه و آی تی هفتاد شرکت ریز و درشت زیر دستش است. به قول خودش برای کار فقط به چشمانش و نوک انگشتانش نیاز دارد که الان یکیش را ندارد. حالا با این چشمان تار، وسط خانه دود گرفته گیر کرده و نمی تواند از پسش بربیاید که حق هم دارد.

پریشب داشتم به وحید میگفتم خوش به حال اینهایی که به خون ریختن جهت دفع بلا عقیده دارند. میروند راحت یک خروس میکشند و یک 5هزار تومانی میگذارند لب تاقچه و ایمان دارند که دیگر اتفاق بدی نمی افتد. اما من مجبورم هوشیار و نگران باقی بمانم و فقط دعا کنم که خدایا لطفا کمی بیشتر هوایمان را داشته باش.