۱۳۸۸ تیر ۲۲, دوشنبه

بدرود 26

فردا 26 سالم تمام مي شه و وارد 27سالگي مي شم. سالي كه گذشت سال خوبي بود. اتفاقات كوچك و بزرگ زيادي افتاد و لحظه هاي تلخ و شيرين زيادي داشتم. ولي در مجموع دوستش داشتم.
يك چيزي برام خيلي عجيبه، چرا همه اينقدر روي سن و سال حساس هستن؟ بعضي از دوستاي من واقعاً دلشون نمي خواد كه سنشون بالا بره! ولي من به طرز عجيبي از بالا رفتن اين ارقام خوشم مياد! بيست و هفت. قشنگ نيست؟ ميشه سه به توان سه. و اين اعداد بخش پذير به سه و نه اعداد جالبي هستن و خصوصيات بامزه اي از خودشون نشون مي دن. البته اعتراف مي كنم كه از 28 اصلاً خوشم نمياد. يه جورايي سنگينه و از اعداد بخش پذير به 7 هم كلاً بدم مياد. هيچ چيزشون عين آدم نيست! بعدشم من هنوز خيلي جوونم. درواقع خيلي بچه ام! دختر كوچولوي درونم حتي 17 سالش هم نيست. و من خيلي دوستش دارم. تازه من هرچي سنم بالا ميره دارم شيطون تر هم مي شم. خصوصاً در مورد آقايون محترمD:
خلاصه امشب تولدم بود و جاتون خالي 2 تا كيك داشتيم. يكيش رو مامان پخته و روش پر از ميوه و مرباست. يكيش رو هم بابا سفارش داده بود به شيريني فروشي، چون متوجه نشده بود كه مامان گفته خودش كيك مي پزه و سفيده و سه تا گل رز بزرگ صورتي روش بود و با خط قشنگي نوشته بود تولدت مبارك.(دلم از اون كيك هاي قند عسل خواست يهو) ما هم كيك بابا رو خورديم و كيك مامان رو نگه داشتيم واسه فردا.
تا اين لحظه به جز از خانواده، 9 تا تبريك ديگه هم بهم گفته شده و در نتيجه در وضعيت فرخندگي حاد به سر مي برم. حس بي نهايت قشنگ وحشتناكي دارم. اميدوارم تمام اين سال براي خودم و اطرافيانم سرشار از شادي باشه. اميدوارم بتونم آدم بهتري باشم. اميدوارم از نردبان زندگي چند پله ديگه هم بالا برم. اميدوارم دوباره عشقي به زندگيم پا بگذاره و دوباره دلبسته كسي بشم. اميدوارم عاقل باشم و خوب درس بخونم. اميدوارم آدم بهتري باشم، صبورتر، كوشاتر، خوش اخلاق تر و باشعورتر (البته اگر الان كمي از اين خصايل در وجودم باشه كه بخوام "تر" بشن! )
همين ديگه. در ساعات آخر 26 سالگي عرض ديگري ندارم.
فردا صبح ساعت 6 دنيا ميام دوباره.
.
پي نوشت:
1. ساعت 12:30 شب. اس ام اس مياد از عاطفه كه : بيداري؟ و من جواب نمي دم. دو حالت داره، يا مي خواد تبريك بگه. يا دوباره فاجعه اي در زندگي با شوهرش پيش اومده و من آخر شبي نمي خوام اعصاب خودم رو رنده كنم. و اگر اسمش بي معرفتي و خودخواهي هست، آره هستم.
2. صبح اس ام اس ميدم كه: ديشب كارم داشتي؟ زنگ ميزنه، تولدم رو تبريك ميگه، و مي پرسه مي تونم راحت صحبت كنم؟ اين يعني دوباره مشكلي پيش اومده. قرار مي گذاريم كه خودم بهش زنگ بزنم.
3. اعلام وضعيت: رنده را گرفتم دستم و منتظر نشسته ام.
.
امروز، صبح تولد: مرسي هديه جونم اينا :*

۱ نظر:

Hadiye k. گفت...

تولدت مبارک دختره :*