۱۳۹۱ آذر ۱۳, دوشنبه

در خیابان ورکش (خیابان ظلع شمالی ورزشگاه امجدیه) وقتی در پیاده روی جنوبی خیابان  از سمت بهار به سمت مفتح  می روید، در میانه های خیابان در یک محدوده 10-12 قدمی هیچ ساختمانی جلوی دید را نمیگیرد، و می توانید برج تهران (تقاطع حکیم - کردستان) را ببینید.
این قضیه برای من هیجان انگیز است. برای خیلی ها نیست. اولین بار که دیدمش از ذوق نمی دانستم چه کنم. مثل این است که از وسط سنگ ها راهی برای یک جویبار کوچک باز شده باشد. من دوستش دارم.
در ادامه این مسیر هم وقتی می خواهید از عرض مفتح رد شوید، کوه ها را خیلی خیلی عظیم و زیبا در سمت راستتان (شمال) می توانید ببینید.
این ها را گفتم که بگویم متاسفانه من اصلاً لازم نیست که اخبار هواشناسی را گوش بدهم که بفهمم هوا چقدر بد و الوده است. صبح به صبح نگاهی به برج تهران می اندازم که این روزها دورتر و محوتر دیده می شود. و کوه ها... باورتان می شود امروز کوه ها را ندیدم؟ امروز شمال مفتح را نگاه می کردم هیچ کوهی نبود. مطلقاً هیچ چیز دیده نمی شد. انگار در یک فلات صاف و بی حاشیه زندگی می کنم. فقط آسمان سیاه بود.
صبح ها از خانه مان تا محل کار فقط 12 دقیقه پیاده راه است. از بهار تا مفتح. به میانه که می رسم خسته می شوم. پاهایم سست و نفسم تنگ می شود. خواب الوده و گیج می رسم سر کار.
امروز صبح، کوه ها را که ندیدم ترسیدم.

هیچ نظری موجود نیست: