مدت هاست چیزی ننوشته ام. یار مهربان از سفر برگشته و زندگی هم به روال معمول میگذره.
مهمان دارم به تعداد 5 نفر مقیم در خانه و هزار و یک مسئله ی سالی یک بار، که همه شون دارن با هم پیش میان.
مادربزرگ حالش هیچ خوب نیست و خیلی ناراحتم.
عموی سوم آمده ایران و خوشحالم که حال جسم و روحش از پارسال خیلی خیلی بهتره. بعد از ورشکستگی و سکته مغزی، ریکاوری دو ساله نجاتش داده و دوباره سالم و خندان و با تلاش زیاد داره سعی می کنه به دنیای تجارتش برگرده.
احسان تازه 6 هفته است که برگشته و دوباره دارن برای یک ماه می فرستنش چین برای یک ماه. دیشب که فهمیدم، یک گوشه قلبم کبود شد.
دوستم داره از کانادا میاد هفته آینده و انقددددررر خوشحالم که فقط خدا میدونه.
این مدت مسایل زیادی پیش آمد که می خواستم بنویسم و نشد. کلا زندگی خوبه. داریم سال سوم زندگی مشترک رو می گذرونم و برام خیلی جذابیت داره. خودمون رو با سال های قبل مقایسه می کنم و چیزای جالبی کشف می کنم. و خوشحالم از اینکه معتقدم کار درستی کردم.
امروز هم خواستم از مسئله ی مهمی که ذهنم رو مشغول کرده بنویسم. ولی نمی تونم موضوع رو جمع بندی کنم.
خوبیم. خیلی خیلی خوبم و تا حدودی گیج.
راستی، سی و یک ساله هم شدم. از این هم خوشحالم.
مادربزرگ حالش هیچ خوب نیست و خیلی ناراحتم.
عموی سوم آمده ایران و خوشحالم که حال جسم و روحش از پارسال خیلی خیلی بهتره. بعد از ورشکستگی و سکته مغزی، ریکاوری دو ساله نجاتش داده و دوباره سالم و خندان و با تلاش زیاد داره سعی می کنه به دنیای تجارتش برگرده.
احسان تازه 6 هفته است که برگشته و دوباره دارن برای یک ماه می فرستنش چین برای یک ماه. دیشب که فهمیدم، یک گوشه قلبم کبود شد.
دوستم داره از کانادا میاد هفته آینده و انقددددررر خوشحالم که فقط خدا میدونه.
این مدت مسایل زیادی پیش آمد که می خواستم بنویسم و نشد. کلا زندگی خوبه. داریم سال سوم زندگی مشترک رو می گذرونم و برام خیلی جذابیت داره. خودمون رو با سال های قبل مقایسه می کنم و چیزای جالبی کشف می کنم. و خوشحالم از اینکه معتقدم کار درستی کردم.
امروز هم خواستم از مسئله ی مهمی که ذهنم رو مشغول کرده بنویسم. ولی نمی تونم موضوع رو جمع بندی کنم.
خوبیم. خیلی خیلی خوبم و تا حدودی گیج.
راستی، سی و یک ساله هم شدم. از این هم خوشحالم.
۱ نظر:
ثبت خاطرات کار خیلی خوبیه. چرا که با خوندن دوباره میشه به یادشون آورد
ارسال یک نظر