۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۷, جمعه

1. اینو الان از اتللو یادم آمد:
" آن کس که آبروی مرا می رباید،
گوهری گرانقدر را ربوده،
که او را هیچ ثروت نمی بخشد،
اما مرا فقیر و مسکین می سازد..."
2. دلهره دارم از دیشب. همه چیز آنقدر خوب است که می ترسم، ترس از دست دادنش را ندارم، نداشتمش که بخواهم از دست بدهمش، ترس به دست نیاوردنش را دارم کمی، اما مسئله هیچ یک از اینها نیست... ترس تکرار آن روزهای پر تنش را دارم، ترس تکرار دلهره...
می ترسم...
3. نشسته ام دارم پست های پارسال قبل و بعد از کنکور را می خوانم، چه روزگاری بود...

هیچ نظری موجود نیست: