اولاً که عین خوره افتاده به جونم که شاید باید با پروانه صحبت کنم. هر روز آنلاین می بینمش و الیته من اینویزیبل هستم و اوت منونمی بینه. ولی این احساس دست از سرم برنمی داره. برگشتم تهران باید با احسان درباره اش صحبت کنم.
آخرین نمره هم اعلام شد و معدلم شد 15.25 و آیم سوووووووووووو هپی. با اون وضعیت روحی داغون به خدا شاهکار زدم. 2 ماه خواب و خوراک رو به خودم حرام کردم و از صبح تا عصر تو کتابخانه دانشگاه جان کندم تا نتیجه اش این شد. احسان که فهمید، پشت تلفن بغض شادی ریخت تو صداش...
امروز نشستم حساب و کتاب کردم دیدم برای اینکه معدل کلم بشه 16، با توجه به مشروطی ترم پیش(عرق شرم بر پیشانی) باید معدل ترم آینده ام 18.5و نمره پروژه ام (تز) 19 باشه. و البته با تلاش کافی و روحیه خوب امکان پذیره. از اونجا که اصلاً بعید نیست که ما هم عزم رفتن کنیم، به معدل خوب نیاز هست برای گرفتن بورسیه. البته از الان به احسان گفتم که من دکترا بخون نیستم، از من برنمیاد که 4-5 سال بشینم "مطالعه" کنم!!! و اگر بخوام اپلای کنم، برای فوق لیسانس مجدد خواهد بود. ایشون هم دلایل رو شنید و به من حق داد و خلاصه فعلاً باید زبان بخوانیم تا 1 سال و نیم دیگه که بنده فارغ التحصیل شدم، تصمیم بگیریم که چیکار کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر